زندگینامه پیامبران

••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

زندگینامه پیامبران

 

قارون و موسي عليه السلام حضرت موسي در راه ابلاغ رسالت بسيار رنج كشيد و به انواع اذيت و آزار از فرعون و بلعم باعورا و ديگران مبتلا بود تا جايي كه قارون پسر عموي موسي عليه السلام از اين قاعده آزار رساندن مستثني نبود . او ثروت زيادي داشت و به اندازه اي داشت كه چندين جوان نيرومند ، كليدهاي خزانه او را حمل و نقل مي كردند ، و از خانهاي گردن كلفتي بود كه به زير دستانش ظلم مي نمود . موسي عليه السلام مطابق فرمان خدا ، از او مطالبه زكات مي كرد ، او مي گفت : من هم به تورات آگاهي دارم ، و كمتر از موسي نيستم ، چرا زكات مالم را به او بپردازم ! سرانجام غرور قارون باعث شد كه تصميم خطرناكي گرفت ، و آن اين بود كه : به يكي زن فاحشه كه خوش سيما و خوش قامت و فريبا بود گفت : صد هزار درهم به تو مي دهم كه فردا هنگامي كه موسي براي بني اسراييل سخنراني مي كند در ملاعام بگويي موسي با من زنا كرد . آن زن ، اين پيشنهاد ناجوانمردانه را پذيرفت . فرداي آن روز ، بني اسراييل اجتماع كرده بودند موسي تورات را به دست گرفته و از روي آن ، مردم را موعظه مي كرد . قارون با زرق و برق همراه اطرافيان خود در آن اجتماع شركت نموده بود ، ناگهان آن زن برخاست ، ولي وقتي سيماي ملكوتي موسي عليه السلام را ديد ، از تصميم قبلي خود منصرف شد و با صداي بلند گفت : اي موسي ، عليه السلام بدان كه قارون صد هزار درهم به من داد تا در ملاعام به بني اسراييل بگويم تو مرا به

سوي خود خوانده اي تا با من زنا كني . تو هرگز مرا به سوي خويش دعوت نكرد اي ، خداوند ساحت مقدس تو را از چنين آلودگي منزه نموده است . در اين هنگام دل پر درد و رنج موسي شكست و درباره قارون چنين نفرين كرد : اي زمين قارون را بگير و در كام خود فرو بر . زمين به امر الهي دهن باز كرد و قارون و اموالش را به اعماق زمين فرو برد . در نقل ديگر آمده است كه : حضرت موسي مردم را به احكام و شريعت موعظه مي كرد ، به اين مطلب رسيد : كسي كه زنا كند ولي همسر نداشته باشد صد تازيانه به او مي زنيم ، و كسي كه زنا كند و همسر داشته باشد ، او را سنگسار مي كنيم تا بميرد . قارون برخاست و گفت : گر چه خودت باشي ؟ موسي فرمود : آري قارون گفت : بني اسراييل گمان مي كنند كه تو با فلان زن زنا كرده اي ! موسي عليه السلام گفت من ؛ آن زن را به اينجا بياوريد ، اگر چنين ادعايي كرد ، طبق ادعايش عمل كنيد . آن زن را نزد موسي عليه السلام آوردند و موسي به او قسم داد كه راست بگويد ، آيا من با تو آميزش كرده ام زن هماندم منقلب شد ، كه با اين تهمت پيامبر عليه السلام خدا را بيازارم ؛ با صراحت گفت : نه ، آنها دروغ مي گويد ، قارون فلان مبلغ را به من داد تا چنين بگويم . قارون سر افكنده شد و موسي به سجده افتاد و گريه كرد و گفت : خدايا دشمن تو مرا آزرد و خواست با تهمت مرا رسوا سازد ، اگر من رسول تو هستم مرا بر او مسلط گردان . . . و نفرين كرد و عذاب الهي يعني زمين او را به كام خود فرو برد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

+ نوشته شده در جمعه 14 خرداد 1395برچسب:زندگینامه,پیامبران,انبیا علیه السلام,حضرت موسی, ساعت 9:18 توسط آزاده یاسینی